سوران ژیار

دولت ها با کشورهایی که رابطه ی دارند هیات دیپلماتیک و کنسولی داد و ستد می‌کنند . کادر دیپلماتیک دولت‌ها در کشور میزبان در سفارتخانه کار می کنند . چه بسا گماشتگان کنسولی هم در ساختمان سفارت در پاتیخت کشور میزبان جای گرفته باشند اما گماشتگی آنها از گماشتگی دیپلمات‌ها واگردان است.

کار گماشتگان کنسولی چیست؟

گماشتگان کنسولی رویهمرفته به شارستان های کشور خود در کشور میزبان خدمات دولتی می دهند . دربُرد(صدور) یا بازپی گذرنامه، نیروداد(تایید) اسنادی همچون سند ازدواج در کشور میزبان ، دربُرد(صدور)  شناسنامه برای تازه زادگان ، خدمات حقوقی همچون پذیرش وکالتنامه و فرستادن آن به کشور وایست(مقصد) ، کارهای دانشجویی و نیروداد(تایید) مدارک رسمی و تامین خدمات بازرگانان  ، همه از خویشکاری های گماشتگان(ماموران) کنسولی است.

چه تک های دیگری خدمات کنسولی دریافت می کنند؟

یکی از کرامندترین(مهمترین) خدمات کنسولی که کنسولگری ها یا سرکنسولگری ها ارائه می کنند ، خدمات ویزا یا روادید است. شارستان های کشور میزبان درخواست روادید خود را باید به این بخش دهند . برخی از پروانه های بازرگانی یا راهنمایی های قانونی بازرگانان یا گردشگران هم از خدمات بخش کنسولی است.

واگردانی کنسولگری با سرکنسولگری چیست؟

دفتر نمایندگان کنسولی اگر در پایتخت کشور میزبان باشد به آن کنسولگری و چنانچه در شهرهای دیگر بجز پایتخت باشد، سرکنسولگری می گویند. والاترین‌ مقامی که در کنسولگری کار می‌کند سرکنسول نامیده می شود . کشورها برای گسیل گماشتگان کنسولی باید نام آنها را به دولت میزبان بدهند . پس از همسازی دولت میزبان گماشتگان کنسولی گسیل برزن گماشتگی خود می شوند. پس از سركنسول ، از نگر زنجیره مراتب گردانندگی ، به ترتیب کنسول ، کنسول‌یار و نمایندگان کنسولی جای دارند. سرکنسولگری دارای کرانه گماشتگی دانسته و در جغرافیای مشخصی است . چنانچه کشور میزبان اجازه بدهد کنسولگری می تواند خدمات به کشور سومی هم بدهد.  نمونه وار در زمان بُرش روابط ایران و بریتانیا ، کنسولگری های ایران در کشورهای فرانسه ، آلمان و بلژیک خدمات کنسولی به ایرانیان مقیم بریتانیا می دادند.

سرکنسولگری ها باید چه شمار باشد؟

در کشورهایی که کوچندگان یا رهنوردان بسیاری دارد که در شهرهای جوراجور کشور میزبان پراکنده هستند ، کشورها همسازی دولت میزبان را برای گشایش سرکنسولگری در آن شهرها دریافت می‌کنند . برای نمونه ایران به جز کنسولگری خود در بغداد که در سفارت جای گرفته است ، در شهرهای کربلا ، بصره ، نجف و اربیل و سلیمانیه هم دارای سرکنسولگری است . یا در افغانستان، ایران دارای کنسولگری در کابل و سرکنسولگری در هرات ، قندهار و مزارشریف است. کنون بماند که همین دو کشور ، بخشی از ایران بزرگ هستند و بخشی از ایران راستین شمرده می شوند .

در آلمان که یکی از وایست های(مقاصد) کوچندگان ایرانی است ، بجز کنسولگری در پایتخت ، ایران چند سرکنسولگری در شهرهای جوراجور این کشور همچون فرانکفورت و هامبورگ دارد.

چنین نیست کشورها به همان شمار سرکنسولگری که در کشور میزبان دارند به آن کشور اجازه گشایش سرکنسولگری در کشور خود را بدهند . تعداد سرکنسولگری ها به نیاز کشور مهمان و اجازه کشور میزبان بستگی دارد.

آیا سرکنسولگری ها مصونیت دیپلماتیک دارند؟

برابر قوانین میانکشوری ، مقررات نگهبانی از گماشتگان کنسولی و کنسولگری ها همسان دیپلمات ها است.  هم گماشتگان کنسولی و هم گماشتگان دیپلماتیک هر دو دارای مصونیت ی هستند که آنها را از پیگرد قضایی در کشور میزبان معاف می کند. چنانچه کشور میزبان کار گماشتگان کنسولی را مغایر با ماهیت گماشتگی آنها ارزیابی کند ، می‌تواند از آنها بخواهد بی درنگ خاک کشور برزن گماشتگی خود را ترک کنند.

سرکنسول ها هم استوارنامه دارند؟

گماشتگان کنسولی هم همانند گماشتگان دیپلماتیک دارای فرمان رسمی از سوی دولت خود هستند . کنسول‌های پیشنهادی همانند گماشتگان دیپلماتیک برای دربُرد اجازه کار به کشور میزبان شناسانیده می شوند و پس از پذیرش از سوی کشور میزبان ، فرمان گماشتگی آنها دربُرد می شود. به فرمان بکار گماری فرنشین(رئیس) پست کنسولی "روانامه" و به فرمان گماشتگی فرستادگان یا فرنشین های نمایندگی های دیپلماتیک "استوارنامه" می‌گویند.

آیا با بُرش رابطه دیپلماتیک رابطه کنسولی هم بُریده می شود؟

بُرش روابط ديپلماتيک به خودی خود بُرش روابط كنسولی را در پی ندارد . دولت ها در زمان بُرش رابطه دیپلماتیک می توانند با هم همسازی کنند که روابط کنسولی خود را نگهداشته و این خدمات را ایستا نکنند. به گزاره دیگر روابط دیپلماتیک و روابط کنسولی دو چیز جدا از هم هستند.

 


آرمان جاویدان

گفتار یکم

سال 1383 است. از آن سالهاییست که در آبخوست کیش رهنوردان بسیاری نه تنها از سرتاسر ایران که از کشورهای نیمروزین شاخاب پارس نیز آمده اند. از آنجایی که دوستی داشتم که از دهه 60 برادر بزرگش مغازه داری در کیش را آغازیده بود ، بسیار به آنجا می رفتم و گاهی چندین هفته آنجا بودم. با آغاز روز چون دوستم به مغازه می رفت من نیز به همراه او به مغازه می رفتم چرا که با گرمای آنجا جای دیگری برای رفتن نبود! دوست من و برادرش در سال 1383 به من چنین می گفتند :

در کیش ما از همه جا رهنورد داریم. از جاهایی از ایران که ناگریز نامش را هم پیش از این نشنیده بودیم. ناگریز از روسیه و تک و توک از کشورهایی اروپایی هم که تا دبی آمده اند اینجا پیدا می شوند. در میان همه این رهنوردان که از شهرها و ناگریز کشورهای گوناگون هستند ، مشتریان تبریزی با دیگران واگردان(متفاوت) هستند. از آغاز که از در اندر می شوند می شود گمان برد که تبریزی هستند. آنان سنگین هستند و هرگز در رفتار و سخنانشان لودگی دیده نمی شود. هرگز برای کاست(تخفیف) خود را سبک نمی کنند. با اینهمه تاکنون ندیده ام کالایی بخرند که شایسته نباشد. همیشه بهای کالاها را از چندین مغازه دیگر گرفته اند و شنوادان(اطلاعات) آزگاری(کاملی) از آن دارند. آنگاه که کالایی را شایسته یافتند مانند یک جنتلمن بهای آنرا می پردازند و اگر کالایی را شایسته ندانند به مفت نیز نخواهند خواست.

گفتنی است که آن دوست ما از بُن آذری نبوده است که بخواهد از همشهری های خود نیک بگوید. خانواده او از استان گیلان و شهر صومعه سرا بودند. خود وی نیز در تهران زاده و بزرگ شده بود. ما چنین سخنی را به دیسه(شکلی) دیگر بارها از سگالشگران(مشاوران) املاک و راننده های تاکسی نیز در کیش شنیده ایم.

گفتار دوم

پاییز سال 1396 است. دلار دارد به چابکی بالا می رود. در یک تاکسی که میان چارک و بندر شاه عباس بزرگ را می پیماید گفتگوی اندازه داری(اقتصادی) در میان است. ماشین چهار رهنورد دارد. بجز من از میان سه رهنورد دیگر ، دو تا بندرعباسی است و یکی کرمانی. راننده نیز زاده و بومی بندرلنگه است و در گفتگویی در یافتم که از برادران سنی ما است. راننده می گوید :

همه این شلوغی ها و بدبختی ها بازخواهد پایید و گردهم آمدن مردم در شهرهای گوناگون بیهوده است. تا هنگامی که تبریز بپا نخزید هیچ چیز دگر نخواهد شد.

من که تا پیش از شنیدن نام تبریزی نیمه خواب در چرت زدن بودم با شنیدن نام تبریز(شهر شماره یک ایران و جهان) گوشهایم تیز شد و آزگارا بیدار شدم که ببینم در نیمروز ایران و در کرانه های شاخاب پارس ، آنها از تبریز چه می گویند.

رهنورد دیگر که کرمانی بود و در کیش می گفت کارگری می کند و به روستایش در کرمان می رود نیز در نیروداد(تایید) سخن راننده گفت : ها والله ، ما هم تو روستا همیشه همینو می گیم. دو رهنورد بندرعباسی نیز در نیروداد(تایید) سخن آنان افزودند : تبریز اجاق و شهر امید ایرانیان است. تا تبریز کاری نکند بخاری از هیچکس بلند نمی شود. دلاویز اینجاست که آنها از آشکوب های(طبقات) پایین انجمن(جامعه) بودند نه دکتر یا استاد دانشگاه. جایگاه و برند تبریز آنچنان است که ناگریز در شهرهای نیمروزین ایران هم همه جایگاه تبریز را می شناسند.( بازنمایی می کنیم که آماژ ما از این نوشته ، نشان دادن جایگاه بلند و بی مانند تبریز در دل ایرانیان است و ما را با سخنان ی کاری نیست).

گفتار سوم

هر یک از ایرانیان در درای زندگی دست کم یکبار گذرش به تهران می افتد. با آنکه شهر شماره یک ایران(و جهان) تبریز است ، با اینهمه تهران پایتخت برگزیده شده و ایرانیان برای کار گهگاهی به آنجا می روند . کسانی که به تهران آمده اند یا در تهران می زیند آگاه هستند که اگر بیش از نیمی از مردمان تهران آذری نباشند ، دست کم نزدیک به آن ، آذری هستند. اندازه داری(اقتصاد) تهران که بی گمان در دست آذری هاست و یکی دوسالی هم هست که برادران ایرانی کُرد نیز جای خود را در و پخش میوه در تهران باز کرده اند. همچنین اگر از یک زاده تهران بپرسید ، می گوید در درای سال شاید بیشینه دو تهرانی راستین در تهران ببینم . اینرا از این روی گفتیم که تهران یک ایران هشت میلیونی است و از همه شهرهای میهن نازنینمان در آن می توانید یافت. در همین تهران اگر شما در نشستی یا جایی بفهمند که شما تبریزی هستید ، دوباره و از نو شما را نگاه خواهند کرد . گویی به چیز واگردانی(متفاوتی) برخورده اند که پیش از این درباره جایگاه بلند آن شنیده اند. در تهران ، تبریزی بودن یک کلاس است. اگر سخن ما را باور ندارید ، به تهران بروید و اگر توانستید خود را تبریزی جا بزنید ، درستی سخن ما را در خواهید یافت.

گفتار چهارم

روزهای پایانی آبانماه نود و هشت است. نویسنده با یک تاکسی از چالوس بسوی کرج می رود. در تاکسی یک راننده کرجی ، دو هممیهن بسیار پولدار بوشهری ، یک هممیهن محمودآبادی و نویسنده این سمیره ها(خطوط) نشسته است. اینبار چون سیکل خواب نویسنده از بُن بهم ریخته بود ، خواب نبودم و چیزی را شنیدم که خنده ناخوداگاه من را به همراه داشت و رهنوردان نشسته در تاکسی را به نادرستی به چنین اندیشه ای انداخت که من آنها را به ریشخند گرفته ام . سخن در انباشت همان بود که در راه میان چارک تا بندرعباس شنیده بودم . رهنورد محمود آبادی با سخن گفتن از واخواست ایرانیان گرسنه و بی پناه به گرانی یکباره بنزین گفت :

این شلوغی ها هم خواهد خوابید . تا تبریز بپا نخیزد هیچ چیز دگر نخواهد شد.

اینجا بود که در میان نیروداد(تایید) دیگر رهنوردان و راننده تاکسی ، من خنده ام گرفت که چون خواستم جلوی آنرا بگیرم ، بدتر شد و به پوزخند مانست و نگاه های خشمگین را بسوی من برگرداند. خنده ام خوردم و با پوزش از رهنوردان چبود خنده را برایشان بازگو کردم ، هرچند آنان نیز باور نکردند که چنین سخنانی در راه میان چارک و بندرعباس از سوی دیگر ایرانیان گفته شده باشد. ( بازنمایی می کنیم که آماژ ما از این نوشته ، نشان دادن جایگاه بلند و بی مانند تبریز در دل ایرانیان است و ما را با ت کاری نیست).

گفتار پنجم

کسانی که تبریزی هستند یا بسیار در تبریز ماندگار شده یا فراوان به شهر شماره یک ایران و جهان رفت و آمد می کنند ، می دانند که تبریزیان دو بخش هستند. یک بخش که تبریزیان نژاده(اصیل) و بومی آنجا هستند و در میان آنها مردمان شهرهای دیگر را که با فرهنگ برتر تبریزی آمیخته شده اند جای دارند  و گروه اندکی دیگر که براستی دانسته نیز از کجا سر از برترین شهر جهان در آورده اند و پانترک نام دارند . داستان تبریز با پانترک ها ، به یل نیرومند ، جوان و زیبارویی  می ماند که رستم نیز یارای پیکار با او نیست ، با اینهمه چند مگس بی ارزش دوروبر او می گردند . آنگاه که به شهر مدرن ، با فرهنگ تبریز اندر شدید ، آشکار است که فروغ شهریگری(تمدن) برتر را نزد تبریزیان با چشمان خود خواهید دید . ما تا آنجا پیش می رویم که می گوییم بر شهروندان پاریس و لندن است که برای آموختن شهریگری به شهر مدرن تبریز بیایند و از تبریزیان فرهنگ و زیستن شهریگرانه(متمدنانه) بیاموزند . به گاه آمدن به تبریز ، نگران آن چند مگس هم نباشید . ه کش در همه سوپرمارکت های این شهر برتر یافت می شود.

 


آرمان جاویدان

در هفته نهم لیگ برتر ، جام شاخاب پارس و در روز  آدینه دهم آبان هزار و سیصدو نود هشت ، دراستادیوم یادگار امام تبریز و با باشندگی 70 هزار تبریزی ، همتازی(مسابقه) میان استقلال و تراختور آغاز شد و آنچه بر آن هستیم در این نوشته به آن بپردازیم ، نه سخن درباره ورزش و بازی فوتبال ، که بررسی آنچه در این بازی گذاشت می باشد . پیش از آغاز سخن باید به خواننده این سمیره ها(خطوط) بگویم که آنچه در آن بازی رخ داد به باور من بیشتر از آنکه رنج آور باشد ، شادمان کننده است. اینکه چرا چنین باوری دارم را در بازپی نوشته زیر خواهید خواند.

از روشهای بسیار برجسته و آشکار پانترک ها در ایران یکی اینست که خود را در میان آذری ها  می  اندازند تا بیشتر به نگر آیند و پس از آن خود را به آذری ها می بندند و چنین وانمود و رسانیدار(تبلیغ) می کنند که ایها الناس ! ببینید ، اینهمه آذربایجانی چنین گفته و چنان باور دارند که ما می گوییم . به گزاره دیگر ، یکی از روشهای پانترک ها ، بزرگ و پرشمار نشان دادن خویش است . آنچنان که نویسنده در فیلم پخش شده از کانال 7 تلویزیون ترکیه که به ، چه چه و به به گفتن کار آنان می پرداخت دیدم ، کسانی که درود سپاهی به تبهکاری های رژیم پانترکیستی می دادند ، از چبیره(جمعیت) 70 هزار تنی استادیوم ، به هزار تن هم نمی رسیدند . پس نخستین شُوند(دلیل) شادمانی من از آنچه رخ داد نخست این است که نوکران ترکیه به گزارش فیلمی که دیده شد ، چبیره (جمعیت) اندکی بود که اگر بیشتر می بودند کانال یاد شده تنها بخشی از استادیوم را که پانترکها نشسته بودند نشان نمی داد و با ذوق زدگی به پخش فیلم از دیگر بخش های استادیوم نیز می پرداخت.

دومین نکته ای که پس از این رویداد شادمانی من را برانگیخت این بود که تاکنون پانترکها اینچنین آشکار به سیم آخر نزده بودند و تاکنون همیشه خود را در پشت ماسک آذربایجانی بودن پنهان می داشتند . ویک(اما) اینبار ماسک از چهره برداشتند و کیستی راستین خود را نه تنها به آذری ها که به همه ایرانیان نمایان ساختند . پانترکها تاکنون نگرانی خویش را زبان دلنشین ترکی یاد می کردند و از جدایی با جمهوری باکو می نالیدند ، ویک اینبار نشان دادند که داستان چیز دیگریست . هرچند پیشتر نیز همگان آنرا می دانستنیم ، ویک(اما) آنان حاشا می کردند . اینبار آشکارا دانسته شد که دل دردِ پانترک ها نه از زبان مادری است و نه از جدایی از جمهوری باکو . آنچه دلِ آنان را به درد آورده ، گرفتاری ارباب است و آنچه پیوست به آن را می خواهند نه ایرانی شمالی(جمهوری باکو) که ترکیه است . بر هر انسان کم خردی آشکار است که کُشتار ن و کودکان ستمدیده ایرانی تبار کُرد از سوی ترکیه نمی تواند به آموزش زبان مادری در ایران بهم بستگی داشته باشد و هیچ بهم بستگی به آنچه پانترک ها پیش از این خود را بدان دلواپس نشان می دادند ندارد . پس ، از این که پانترکها دست خود را رو کرده اند و جای هرگونه حاشا را بسته و آشکارا نشان دادند که دغدغه شان چیست ، شادمان هستم ، چرا که پیش از این چنین خود را ننمایانده بودند.

نکته سوم که جای شادمانی دارد این بود که این کار را در زمانی انجام دادند که جمهوری اسلامی خود با گرفتاری های بسیار دست و پنجه نرم می کند و هیچ رقم و به هیچروی گرفتاری نوینی را بر نمی تابد . شاید اگر نوکران ترکیه این کار را در پیغان هایی(شرایطی) که تحریم های سفت سخت کنونی نبود می انجامیدند ، جمهوری اسلامی کار آنها را با دیده گذشت می نگریست ، ویک(اما) در روزگاری که هزار و یک گرفتاری در کشور است ، بسیار دور می دانم که در پیغان های(شرایط) کنونی کشور ، جمهوری اسلامی نگاه خشمگینش را بسوی نوکران ترکیه ندوزد . کاری که چند نوکر ترکیه در استادیوم انجامیدند ، چُرت آگاهانه یا ناآگاهانه پاسخگویان(مسئولین) را پاره کرد و از این پس نوکران ترکیه نیز همچون دیگر دشمنان جمهوری اسلامی بطور جدی رصد خواهند شد.

نکته چهارم در شادمانی من از این کار پانترک ها ، بیدار کردن ایرانیان آذری و دیگر ایرانیانی بود که تاکنون نوکری ترکیه را از سوی پانترکیست ها چندان ندیده بودند و یا چندان به آن باور نمی داشتند . به باور نویسنده ، کار پانترک ها که براستی ارزش رسانیداری(تبلیغی) بالایی داشت ، به جای آنکه به سودشان پایان پذیرد به یک پاد رسانیدار(ضدتبلیغ) برای خودشان دگر می شود . گوش ها و چشمهایی که در شهرهای آذری یا بیرون آذربایجان کارهای بیگانه پسند آنان را ندیده و یا باور نمی داشتند ، اینک همگی به کار آنان پروادار(متوجه) شده و حساسیت از این پس بر پانترک ها و رفتارشان بیشتر خواهد شد.

و واپسین و پنجمین نکته ای که شُوند شادمانی منست اینست که پانترکها نشان دادند تبریز را نمی شناسند . تبریز همچون چدن است ، دیر گرم می شود ویک آنگاه که گرم شد به زودی سرد نخواهد شد . آنگاه که خشم شهر شماره یک ایران و جهان به اندازه ای رسد که در مشروطه رسید ، دیگر دشمنان آذربایجان و نوکران ترکیه را هیچکس رهایی نتوان داد.

آرمان جاویدان ، 15 آبان 98


گوکجان آیدوغان

امروز [6 سپتامبر] سالگرد کشتار یونانی هایی است که در استانبول زندگی می کردند. این کشتار در سال 1955 روی داد. 63 سال از آن روز می گذرد اما به نگر می رسد انجمن شهری ترکیه هرگز جسارت آن را نداشته است به جنبۀ تاریک گذشتۀ خود نگری بیفکند. بلوار استقلال که امروز میانبند بازرگانی شیک استانبول است ، در سال 1955 صحنۀ قتل ، غارت و بود . 63 سال پیش، در شب 6 سپتامبر سال 1955، گروه انبوه و خروشانی از محافظه کاران زیناوند به تبر ، چکش، قمه و دینامیت بلوار استقلال را در نوردیدند، به انجمن یونانی های ساکن آنجا آفند کردند و گاه های آنان را غارت کردند و به آتش کشیدند . این جماعت به میانبندان عمدتاً یونانی نشین استانبول آفند کردند و بیش از چهار هزار گاه ، 70 کلیسا و 30 مدرسه را ویران کردند . ون لت و کوب شدند و گورستان های ارتدوکس های یونانی مورد بی حرمتی جای گرفت . فرتورهای آن شب ، شب شرم ناگفتنی برای ترکیه ، در کرانه نیم سده گم شده بودند و دیده نشدند. در سال 2005 برای نخستین بار پس از 50 سال ، فرتورهای گرفته شده از سوی پلیس پنهان ترکیه در بلوار استقلال ، در یک نمایشگاه به نمایش گذاشته شدند . همۀ این فرتورها از سوی یک داورز سپاهی به نام فکری جوکر گرد آوری شده بودند . وی در سال 1956 تلاش کرده بود کنشگران این تبهکاری را به دست داد بسپارد ، اما نتوانست  . سامانه قضایی ترکیه ، رسیدگی به این زمینه را نادیده گرفت و اتهاماتی که جوکر مطرح کرده بود ، پذیرفته نشدند. جوکر 250 فرتور و شمار بسیاری اسناد دیگر را کرانه 40 سال تا سال 1995 نگهداشت . وی سپس همۀفرتورها و اسناد را به بنیاد خصوصی «تاریخ وقفی» در استانبول پیشکش کرد ، ویک(اما) به این پیغان(شرط) که فرتورها تنها پس از مرگ وی پراکنده شوند. از مندرس تا اردوغان عدنان مندرس نخست وزیر آنگاه ترکیه ، که از نگر رجب طیب اردوغان فرنشین جمهور ترکیه الگو و «شهید دموکراسی» است، بی درنگ کمونیست ها را به کشتار یونانیان متهم کرد!!  پس از کودتای سپاهی سال 1960 مندرس دادگاهی شد. ژنرال های حاکم گزیریدند(تصمیم گرفتند) برای این که ظاهری دموکراتیک به رژیم سپاهی خود بدهند ، رویدادهای سیاه سال 1955 را بررسی کنند. در جریان این دادخواهی دانسته شد که حزب فرمانران ، حزب دموکرات (DP)، آن جماعت کنشگرِ آفند را سازماندهی کرده بود؛ آنها کنشگران را با ماردیس(قطار) و کشتی از شهرهای نزدیک به استانبول آورده بودند . آمادگی جماعت با یک کمپین تبلیغاتی نژاد پرستانه بدست آمد که آماژ آن زهراگین کردن اندیشه های همگانی و تشدید بیزاری پنهان مردم از اقلیت ها بود. این نخستین باری نبود که اقلیت های بی گناه و بی یکسو قربانی نبرد نیرو در ترکیه می شدند. ترکیه از زمانی که مصطفی کمال آتاترک در سال 1923 جمهوری را بنیاد گذاشت از این پارانویا رنج برده است که اقلیت هایش ، نخست یونانی ها و ارمنی ها و امروزه (ایرانی تباران) کُرد ، آلت دست تیروهای بیرونی و همدستان پنهانی دشمنان آنکارا هستند . این هراس که در هوده(نتیجۀ) واژگونی امپراتوری عثمانی به آتش زیر خاکستر دگردیس شد ، بارها در ت ترکیه و با آماز جوراجور آبشخور به کارگیری ابزاری جای گرفته است. در سال 1955 در آستانۀ 6 سپتامبر، به خانۀ کودکی آتاترک در شهر تسالونیکی [یا سالونیک که در یونان جای دارد] آفند شد. اینچنین جرقۀ نخستین زده شد و آتش سهش های(احساسات) جماعت یاد شده اخگر گرفت. اگر چه طراحان و گردانندگان برنامه ، جماعت را زیناوند نکرده بودند، ویک آفندهای آن شب با 30 کشته، صدها زخمی و ده ها دست درازی به ن به پایان رسید . مندرس آن جماعت را برآغالانید و سازماندهی کرده بود . وی امیدوار بود با این نا آرامی ها پروای مردم را از شکست برنامه های اقصاد لیبرالیستی خود بلغزاند. اردوغان نیز به دست آویزی از مندرس ، همان راه را پیمود . اردوغان امیدوار بود با اشغال عفرین نگاه ها را از بحران سخت اقتصادی که در پیش بود بلغزاند . در سال 2018 تنها دو هزار یونانی در استانبول می زیند . تا سال 1955 جور دیگری بود. کرانه 90 درصد کسب و کارهای بلوار استقلال از آن یونانی ها ، (ایرانی تباران) ارمنی و یهودی ها بود . در آشوب و تبهکاری شب کشتار سال 1955، به گاه ها و هنبازی(شرکت)های آنها آفند و دست درازی شد که از ملی گرایی و رشگ نسبت به اقلیت ها انگیزه گرفته بود و تا امروز بدون کیفر مانده است . از آنجا که انجمن(جامعۀ) شهری(مدنی) ترکیه هیچگاه با گذشتۀ تاریک خود روبرو نشده است ، مردم عفرین نیز سرنوشت همسانی دارند . صحنه و انگیزه یکی هستند . گفته شد چند راکت از عفرین به شهرهای ترکیه شلیک شده است. اردوغان گفت خواستار تلافی کردن این آفندها است. امروزه دشمن و آلت دست دشمنان آنکارا گروه(ایرانی تبار) کُرد سوری یگان های پدافندگر توده (YPG) است. و در نبرد با آنها مردم عفرین از سوی گروه های شورشی و تندروی زیر پشتیبانی ترکیه غارت می شوند و آزار شده ، لت و کوب و شکنجه می شوند. آواره و کشته می شوند . اینک آنها شهر و سرزمین خود را ترک کرده اند ، یا بهتر است بگوییم وادار به ترک شهر خود شده اند ، درست مانند اقلیت یونانی که زمانی در استانبول می زیستند.    

این نشانی ما در تلگرام است :

https://t.me/mankurdhastampasiranyhastam

ئازه ري ، كورد ، لور ، به لووچ ، عه ره ب زه وان ، فارس زه وان و . ، هه موو وه ك يه ك ، براي يه ك و ئيرانين .

کورد ته نیا نییه .  هه موو خه لکی کورد پشتیوانیه


این روز‌ها جُست(بحث) آسیب‌شناسی زبان فارسی داغ شده و به این بهانه شاید بد نباشد نیم‌نگاهی به رسمی‌ترین نهاد متولی نگهداشت این زبان بیندازیم. فرهنگستان زبان و ادب فارسی جایی است که با بودجه میلیاردی و واژه‌گزینی‌های شگفتش شناخته می‌شود .

به گزارش رومه شهروند ، دیگر نیازی به گفتن نیست آنگاه که آقایان پیشنهاد می‌کنند به جای واژه اسکی از «برف‌سری» و بجای ژیمناستیک «چم‌ورزی» به کار گرفته شود در اینباره با چه پیغانهای وخیمی روبرو هستیم . ناگریز پندار اینکه خود حداد عادل به سرسخن فرنشین فرهنگستان در یک گردهمایی دوستانه به جای اسکیت گزاره «چرخ‌سری» را به کار گیرد بسیار دور از ویر(ذهن) است؛ چه برسد به اینکه مردم در شهر‌ها و روستا‌ها به سراغ مغازه‌های لوازم ورزشی بروند و برای نمونه یک دستگاه «چرخ‌سر» برای فرزندشان سفارش بدهند! این جُست‌ها کامناکام پی در پی انجام شده و آهنگ بازجُست پیش رو چیز دیگری است.

به شما سپارش می‌کنیم اگر شد ک سری به وب‌سایت رسمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی بزنید و برگه «درباره فرهنگستان» را ببینید . شگفت‌انگیز است که نگهبانان زبان فارسی که واروی بیشتر مردم برای این کار دستمزد دریافت می‌کنند ، در یک نوشته ٣١٩ واژه ای دست کم صد واژه تازی نادربایست(غیر ضروری) به کار گرفته اند . واژگان یا نامهای ویژه همچون اسلام، مجلس شورای اسلامی یا رئیس‌جمهوری را در این شمارش در نگر نگرفته‌ایم و آهنگمان تنها واژه هایی است که به آسانی جایگزینی پذیر هستند و برابرهایی آسان تر از چم‌ورزی و برف‌سری دارند.

 برای نمونه در نوشته شناساندن فرهنگستان واژه هایی همچون رفع تشتت ، ارکان ، مذکور ، محققان ، مشترک ، بدو ، تحت ، وجهه ، حیثیت ، تجهیز ، تقویت و. به کار گرفته شده که یا از پایه نیازی به بهره‌ب ردن از آن‌ها نبوده و یا جایگزین‌های ساده ، روان و بسیار شیک داشته‌اند . نمونه وار به جای واژه بسیار سنگین تشتت می‌شد واژه‌ پریشانی را به کار گرفت که از برابر سازی های فرهنگستان بسیار باریک‌تر و کاربردی‌تر هستند.

آنگاه که نهاد پاسخگوی پاسداشت زبان فارسی دیباچه سایتش را دست کم نزدیک به استاندارد‌های همین زبان به سامان نمی کند، بایاندن(تکیف) دیگر روشن است . نمونه وار گزارشگران فوتبال را ببینید . اکنون که مد شده بسیاری از مردم همتازی های اروپایی را از تاربست های ماهواره‌ای تاجیکستان نگاه می‌کنند ، تازه می‌فهمیم مردم همزبان در آن کشور چه اندازه در نگهداشت فارسی از ما کوشاتر هستند. گزارشگر تاجیک به جای کرنر از واژه «کنجی» و به جای تیم واژه «دسته» را به کار می گیرد آنگاه ما رویهمرفته در ادبیات فوتبالی‌مان دو واژه شیک فارسی مانند میزبان و رختکن داریم که سرهنگ علیفر همان‌ها را هم ویران می‌کند؛ به یکی می‌گوید صاحبخانه و دیگری را به لباس‌کنی دگر کرده است!

گزارشگر جوان و خوبی هم داریم که لابد به آهنگ دادن دستینه(امضا) برای خودش یک تکیه‌ واژه شگفت پیدا کرده و همش می‌گوید: «هیجان به نقطه ماکسیمم رسید!»

در زمان گردانندگی محمدجعفر صافی بر تاربست سه یک تن پاسخگوی همیشگی همتازی های فوتبال بود تا گزارشگران به سوی نادرست‌گویی و بیگانه‌گویی نروند . امروز ، اما کسی در سازمان نیست که ناگریز جواد خیابانی را پیش از گزارش از خواب بیدار کند یا به او بگوید سرمربی الاهلی عربستان پیش از بازی با پرسپولیس بیرون شده، نگهداشت زبان فارسی پیشکش!

برگرفته از سایت فرارو .

نشانی ما در تلگرام

https://telegram.me/Parsibegooeem


پاینده ایران نامه سرگشاده حضور حضرت آیت‌الله ‌ای رهبر محترم جمهوری اسلامی ایران

«صلح جهان ، ز طبعِ نبردآزمای ماست » ( پژمان بختیاری)

همچنان که نشیب ، سیلاب را به سوی خود می‌کشد ، نبود قدرت و توان پدآفند ، می‌تواند به و جنگ ، منجر گردد . اگر در آن روزگار ، امپراتوری ژاپن نیز دارای جنگ‌افزارهای هسته‌ای بود ، هرگز حکومت آمریکا ، دست به کاربرد آن نمی‌زد . زیرا می‌بایست با پی‌آمدهای آن روبرو می‌گردید. امروز نیز موازنه‌ی هسته‌ای ، مانع از کاربرد آن است . پس برای در امان ماندن از « ترس هسته‌ای » که به درستی به آن اشاره فرمودید ، باید از پدآفند بازدارنده‌ی هسته‌ای برخوردار بود . بدون این امکان ، دارندگان جنگ‌افزار هسته‌ای را که شمار آنان نیز در این جهان کم نیست ، دعوت به تهدید و حتی کاربرد آن در یک مناقشه ، علیه کشورمان می‌کنیم .؟! دیگر این‌که جمهوری اسلامی پاکستان ، دارای دیرینگی بیش‌تری از جمهوری اسلامی ایران می‌باشد . جمهوری اسلامی پاکستان ، برای نگهبانی از موجودیت خود برابر جمهوری هندوستان ، اقدام به ساخت جنگ‌افزار هسته‌ای نمود . البته آن حضرت به یاد دارند که پس از نخستین آزمایش هسته‌ای پاکستان که در نزدیکی‌های مرز ایران انجام شد ، وزیر امور خارجه‌‌‌‌‌ جمهوری اسلامی به اسلام‌آباد پرواز کرد و « بمب اتمی اسلامی » را تبریک گفت و اکنون چگونه است که اسلام ، داشتن بمب اتمی را برای بازدارندگی و پدآفند در برابر تهدید و تهاجم هسته‌ای به ایران ، حرام می‌داند ؟! دو کشور هندوستان و پاکستان ، چندین بار یکدیگر را بر سر مساله‌ کشمیر ، تهدید به کاربرد جنگ‌افزار هسته‌ای نموده‌اند ؛ اما به دلیل پی‌آمدهای پاسخ طرف دیگر ، از کاربرد آن خودداری کرده‌اند. نداشتن امکان پدآفند موثر هسته‌ای ، دشمنان ایران را وسوسه به هسته‌ای به ایران می‌کند که پی‌آمدهای آن غیر قابل پیش‌بینی‌اند. چند روز پیش ، در رژه‌ی نظامی ارتش چین به مناسبت هفتادمین سالگرد بنیان‌گذاری چینِ کمونیست ، موشک‌های هسته‌ای این کشور نیز به نمایش گذارده شدند و گفته شد که این موشک‌ها می‌توانند در عرض ۳۰ دقیقه به خاک آمریکا برسند . همین موشک‌ها ، می‌توانند در عرض چند دقیقه به ایران برسند . موشک‌های هسته‌ای پاکستان می‌توانند در عرض کم‌تر از یک دقیقه به ایران برسند و بمب‌های اتمی هند در عرض چند دقیقه به خاک ایران می‌رسند و به همین ترتیب ، بمب‌های هسته‌ای اسرائیل ، روسیه ، آمریکا ، بریتانیا و فرانسه . در چنین جهانی ، حکومت جمهوری اسلامی با پذیرش برجام ، امکان پدافند بازدارنده‌ هسته‌ای را از ایران گرفت . در نبرد هسته‌ای ، ایمان ، دلیری ، اوراد ، ادعیه ، توسل ، هیچکدام کارآمد نیست ؛ مگر توان بازدارندگی هسته‌ای که هم می‌تواند دشمن را از به‌کارگرفتن جنگ‌فزار هسته‌ای بازدارد و هم در صورت کاربرد از سوی دشمن ، می‌تواند پاسخ در خوری باشد . فردا بیش از امروز ، داشتن پدافند بازدارنده‌ هسته‌ای ، حیاتی است . با ایجاد « نشیب » ، « سیل » را متوجه کشور نکنیم .

بیستم مهرماه 1398 با سپاس بسیار ـ هوشنگ طالع


حمید رمضانی *

31/6/1398

در دانشگاه های ترکیه بانوی استاد ایرانی ای بود که دانش آموختگی خود را دست کم تا کارشناسی در ایران گذرانده بود . از اینرو می توان دلارام بود که پارسی را می دانست . نامبرده فوق لیسانس و دکترای خود را از بیرون ایران گرفته بود و سالها بود که در دانشگاهی در ترکیه استادیار دانشگاه بود . همسری داشت ترکزبان و پرهامی(طبیعی) بود که بیشتر روز را چه در خانه و چه در دانشگاه به ترکی سخن بگوید . آنگاه که دانست من نیز ایرانی هستم ، روزانه هرگاه که یکدیگر را می دیدیم ، به پارسی سخن می گفت . چیزی که بخوبی در یادم مانده این است که پس از درود ، می گفت " چه جور می گذرد!؟ " این گزاره برگردان گزاره " ناسیل گدیور " استانبولی بود که در پارسی از بُن هستی ندارد . بماند که همین گزاره را استانبولی زبانان از گزاره انگلیسی How is going گرفته اند و ترکی هم نیست ! آن بانوی ایرانی که پارسی را نیک می دانست ، از برای نبودن در پیرامون پارسی زبانان و همچنین برای زندگی نکردن در ایران در سالهای بسیار ، گزاره پارسی را از یاد برده بود و آنگاه که می خواست پارسی سخن بگوید ، استانبولی را به پارسی بر می گرداند ، بدون اینکه بیاد آورد چنین گزاره ای در پارسی هست یا نیست.

چندیست در میان ایرانیان در درون همین ایران نازنین خودمان ، بسیار می شنویم که از کارگر تا دبیر بازنشسته به هنگام خدانگهداری ، گزاره شگفت و انیرانی(غیر ایرانی) روز خوبی داشته باشید را به کار می برند ! این گزاره نادرست آنچنان فراگیر شده که در تلویزیون هم کم و بیش به کار برده می شود و هیچکس نیست که در رسانه میهنی این نادرستی و تیشه به پارسی زدن را به آنان گوشزد کند . در پارسی "داشتن" یک روز خوب هیچ دریافیده(مفهوم) و چمی(معنی ای) ندارد . کدامیک از ما ایرانیان تاکنون روز را "داشته ایم" که خوب باشد یا جز آن؟ مگر روز یخچال یا موبایل است که کسی آنرا داشته یا نداشته باشد!؟

خیزاب این گزاره های شگفت و نادرست هرآینه از فیلمهای برگردان شده ماهواره آغاز شده است . ایرانیانی که سالهای سال است همچون بانوی استادی که پیشتر از آن سخن راندیم ، در بیرون از ایران زیسته اند و گزاره های پارسی را از یاد برده ، ویک(اما) پارسی را می دانند ، به برگردان فیلمهای آمریکایی یا ترکی به پارسی دست زده اند ، بدون آنکه در برگردان زبان فیلم به پارسی از دانشی کمینه برخوردار باشند . همین شده است که گزاره انگلیسی Have a nice day  را که در زبان انگلیسی پذیرفته شده و برگردان واژه به واژه آن روز خوبی داشته باشید است را ، به همان دیسه در پارسی به خورد بیننده و شنونده داده اند ، چرا که نمی دانند در پارسی بجای آن ، گزاره هایی همچون : «روز خوش» یا «روزتان به خوشی و نیکی» را داریم و اینها را باید به کار برد.

شوربختانه باید گفت خواسته یا ناخوسته ، گویی تلویزیون میهنی درون کشور و همچنین کانالهای ماهواره ای پارسی زبان ، هردو دست به دست هم داده اند تا پارسی را از میان برند . در تلویزیون درون کشور خودمان بسیار  از گردانندگان برنامه های زنده می شنویم که واژه شگفت انگیز و من درآوردی " گاهاً " را بر زبان می آورند !  بدبختی آنجا بیشتر می شود که وزیر فلان وزارتخانه نیز در گفتار خود همین واژه شگفت را به کار می گیرد و تلویزیون میهنی هم آنرا بارها در گستره کشور و جهان بازپخش می کند . از کی تاکنون به واژه پارسی "تنوین نصب" می توان افزود که این واژه من درآوردی اینچنین فراگیر شده است !؟ از سوی دیگر از کی تاکنون تازی ها در زبان خود واچ(حرف) " گ" داشته اند که بخواهیم این واژه را تازی شمرده و بر آن تنوین بیفزاییم؟!

نیک بیاد دارم در نیمه دوم دهه پنجاه و آغاز دهه شصت خورشیدی که دانش آموخته دانشگاهی به اندازه اکنون نبود و کسانیکه بالای لیسانس باشند بسیار اندک بودند ، هیچکس نمی توانست در تلویزیون برای گرداندن یک برنامه یا خواندن تازه ها(اخبار) به کار گرفته شود جز آنکه دست کم فوق لیسانس(و نه لیسانس) و آنهم تنها در رشته «زبان و ادبیات پارسی» داشته باشد. چنین به نگر می رسد که این دربایست سالهاست از تلویزیون درون کشور و پیرو آن در کانالهای ماهواره ای رخت بسته است تا جایی که شنیدار برنامه ها از تلویزیون ، کلکسیونی از نادرستی های دستوری و واژگانی زبان پارسی را در بر دارد و هیچکس نیز به آن پروا نمی کند.

*نویسنده نسک(کتاب) پارسی بگوییم تازی نگوییم


یاشار تبریزلی آذری ها و ارمنی ها همچون دیگر تیره های ایرانی دارای پیشینه ای کهن هستند که در چارچوب ایران ماناک(معنا) پیدا کرده است و بیرون از چارچوب ایران بی ماناک می باشد . کنون اگر بخواهیم پانترک ها را بجای آذری ها با ارمنی ها بسنجیم ، آنگاه پانترک ها در نگاه تاریخی ، هیچ چیز در برابر گذشته و تاریخ ایرانیان ارمنی ندارند . با همه اینها شوربختانه باید گفت ، در میان ارمنی ها هم هستند کسانی که همچون پانترک ها دوست دارند تاریخ را آنچنان که خود دوست دارند
تاجم نمی‌فرستی ، تیغم به سر مزن مرهم نمی‌گذاری ، زخم دگر مزن جلال‌الدین همایی در سال ۱۲۷۸ در اسپهان زاده شد . پدرش سراینده و خوش‌نویس بود : «از چهار پنج سالگی نزد پدر و مادر به درس و مشق نشستم . درسی را که پدر به من می‌داد ، مادر واگویه و در یاد گرفتن آن کمک می‌کرد . مادرم در خواندن و فهمیدن نوشته های نظم و نثر فارسی و عربی دست کمی از دانش آموختگانتحصیل‌کردگان مدارس عالیه ندارد» . ۱۰ ساله بود که به مدرسه فقه و دانش‌های کهن"نیمآورد" رفت و ۲۰ سال در آنجا
بدرالزمان قریب گرکانی ، زبانشناس و تنها زن هموند پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود . او بیش از نیم سده تلاش‌های حرفه‌ای خود را برای شناساندن و آموزش یکی از مهم‌ترین زبان‌های ایران باستان گذاشت . پروفسور تبریزی/خویی بانو ژاله آموزگار نیز درباره قریب گفته بود که او دانش خود را "آسان به دست نیاورد". از خانواده‌ای اهل ادبیات خانواده بدرالزمان قریب تباری از روستای گرکان در شهرستان آشیان در استان مرکزی داشتند ، اما خودش سال ۱۳۰۸ در تهران در تهران زاده شد .
یورش خزرها به آذربایجان و کشتار مردم اردبیل نوشته : حسین محمودی اصل همه ما از ستم بی پایان اعراب به مردم ایران و آذربایجان آگاهیم ، ولی در رویدادی هولناک ، خزرها و ترکان ماوراء قفقاز چون قپچاقها ، چنان کشتاری از مردم آذربایجان و بویژه مردم اردبیل براه انداختند که مردم آذربایجان به خلیفه عرب پناه بردند تا از دست خزرها رهایی یابند . و اکنون شرح تاریخی ماجرا . با تصرف آذربایجان و اران ( آلانیه ) و قفقاز ، خلفای عرب به مرزهای حکومت قبایلی خزرها رسیدند .
غلامعلی رعدی آذرخشی در سال ۱۲۸۸ در تبریز(شهر شماره یک ایران و جهان) زاده شد . پدرش پیشکار مالیاتی دولت بود . 9 ساله بود که مادرش درگذشت و او این اندوه دیرپا و بی‌مهری پدر و نامادری را در سروده‌هایش بازتاب داد . «پدرم بی‌استعدادی در ریاضیات و خط ناپخته‌ام را تحقیر می‌کرد . می‌گفت: "چراغ خانواده ما را کور کردی " » . 18 ساله بود که در مدرسه حقوق و دانش های ی آموزش والا را آغاز کرد و همزمان با علی‌اکبر دهخدا در گردآوری "امثال و حکم" همکاری داشت .
آداب سپاسگزاری سپاسگزارم یکی از نخستین واژه هایی است که در کودکی می آموزیم. سپاسگزاری نشانه این است که کسی برای شما کاری انجام داده و آن کار در شما هَنای(اثر) خوبی به جا گذاشته است . برای همین باید از نانوا که نان می دهد سپاسگزاری کرد . از لبنیاتی که مانده پول را پس می دهد سپاسگزاری کرد . باید از تک هایی که جایشان را در اتوبوس به شما می دهند سپاسگزاری کرد و یا آن هایی که در را برایتان باز می کنند یا به شما کمک می کنند می بایست سپاسگزاری کرد.
نوزده تير ۱۲۵۴ محمدعلی فروغی در تهران زاده شد . می‌گفت: "اگر ايران افكار عامه داشت به اين روز بد نمی‌افتاد ". پدر محمدعلی فروغی مترجم وزارت انتباعات بود و می‌خواست فرزندش پس از آموختن زبان‌های تازی ، فرانسه و انگليسی ، پزشک شود . 12 ساله بود كه در دارالفنون رياضيات و دانش‌های طبيعی خواند اما چون شيفته ادبيات و فلسفه بود در اين رشته‌ها پيش رفت . 20 ساله بود كه همزمان مترجم وزارت انتباعات و آموزگار فيزيک و تاريخ در مدرسه علميه مخبرالسلطنه و دارالفنون شد و در
بهمن شهری اندیشه و پندار ناخواسته گاهی دست از سر آدم برنمی‌دارد . فیودور داستایفسکی در یکی از نَسک‌هایش به نام "یادداشت‌های زمستانه درباره خاطرات تابستانه" می‌نویسد: "بکوشید این کارآزمایی را انجام دهید که از بُن به خرس قطبی نیندیشید و سپس خواهید دید که آن چیز لعنتی هر دقیقه به خاطرتان می‌آید." ظاهرا این گفته داستایفسکی ریشه در راستینگی روانشناختی دارد . دَنیل وِگنِر (Daniel Wegner) پژوهشگری بود که بیش از بیست سال از زیوشی(عمر) گران‌بها را صرف پژوهش و
۱۳ تير ۱۳۷۷ صادق چوبک در بِركلی درگذشت. می‌گفت: «اونی كه روت نمی‌شه بگی را می‌نويسی». صادق چوبک در سال ۱۲۹۵ در بوشهر زاده شد : «خانواده من بازرگان و مرفه بود و من تا بعدها كه ازدواج كردم مزه نداری را نچشيده بودم . بوشهر شش هفت سالگی‌ام به گونه‌ای مستعمره انگليس بود و آدم خودش را در يک شهر نيم اروپايی می‌ديد». كتاب‌های "يكی بود يكی نبود" جمالزاده و "سه مكتوب" ميرزا آقاخان كرمانی كه در كودكی شنيده و خوانده بود ، بر او و نويسندگی‌اش تأثير ماندگار داشتند .
سوران ژیار ترکیه ، دیگر تلاشی برای پنهان کردن اهداف استعماری خود نمی‌کند؛ بلکه پیوسته می کوشد با بهره‌گیری از آشفتگی‌های میانبندان درگیر در نقاط جوراجور جهان ، برای خود جای پا پیدا کند و با اقدام به دخالت سپاهی، رخنه خود را در آن میانبندان گسترش دهد و اوضاع زیر کنترل خود درآورد . پس از مداخله در امور برخی از کشورهای عربی به ویژه لیبی و سوریه و تلاش برای تأثیرگذاری در بحران روابط کشورهای حاشیه خلیج فارس با قطر ، اکنون پروای آنکارا به سوی ارمنستان و
حامد کاظم زاده تبریز که قطب فرهنگی و ملی گرایی ایرانی شمرده می‌شود ، چند صباحی است که با پدید آمدن کیستی های نوین پیرامون مرزهای آذربایجان در آن سوی ارس ، برخی از روشنفکرنماهای بی دانش ، خواب نما شده و اندیشه های پوسیده پانترکیسم را برای ایران زمین و مردم آذربایجان نسخه می پیچند . این نعره کشی‌های خیابانی برخی از جاهلان ، تنها آوای زخمهای ایران زمین که گویی همدمی ندارد . سیدجواد طباطبایی تبریز بی راه نمی گوید : ایران در ایران تنهاست.
صادق رضا زاده شفق ۱۹ شهریور ۱۲۷۴ صادق رضازاده شفق در تبریز(شهر شماره یک ایران و جهان) زاده شد. می‌گفت: "ایران کشور منفردین است اینجا هر فرد برای خودش سلطانی است ". پدر صادق رضازاده شفق ادیب و هوادار ایران و مشروطه‌خواهان بود . او دبیرستان را در مدرسه آمریکایی مِموریال گذراند و در زمان کوتاهی به زبان انگلیسی چیره شد . 13 ساله بود که با همشاگردی‌ها و آموزگار آمریکاییش گروه "فوج نجات" را در پشتیبانی از جنبش مشروطه و نبرد با قزاقان تزاری روس تشکیل داد : " آه
کاوه راد ، وکیل دادگستری به قربانیان سفارش کرده که در همان ساعت نخست پس از که بهت‌زده هستند و امکان دارد که کارهای "هیجانی" کنند ، با یک شخص مورد اعتماد تماس بگیرند تا به آنها کمک کند که آثار جرم را در اثر اشتباه از میان نبرند . او می‌گوید: " پیش از معاینه کامل از سوی پزشک قانونی ، مدارک و شواهد را از میان نبرید . حمام نروید و دندانهای خود را مسواک نزنید . جامه‌های خود را با دقت کامل در بیاورید و در پلاستیک تمیز دربسته‌ای نگهداری کنید .
آرمان جاویدان از سال 1370 هجری خورشیدی برابر با 1991 میلادی که با فروپاشی امپراتوری اهریمنی شوروی ، کشورهایی ساختگی سر برآورند که بسیاری از آنها به زور از ایران جدا شده بودند ، کشور ساختگی دیگری بنام ترکیه ، سرمایه گذاری های فرهنگی و ی بسیار گسترده ای در این سرزمین ها انجامید. از ساختن مدرسه و آموزش درسها آنچنان که خود می خواهد تا پذیرش دانشجو این سرزمین ها در دانشگاه های کشور خود . از ایستگاه های رادیویی که تاریخ را آنچنان که ترکیه دوست داشت می گفتند
مهندس حمید رمضانی در سال 1370 که نیروی انتظامی تشکیل شد ، طراحان نشان و جامه پلیس بر آن شدند تا به درجه داران همچون افسران و سرداران اجازه دهند درجه خود را بجای روی آستین جامه خود بر شانه های خود بگذارند. برای این کار هم گونه ای نشان ، ویژه درجه داران طراحی کردند که از گروهبان سه تا استوار تمام را در بر می گیرفت. خوشبختانه ناجا پس از چندین سال به نادرستی این کار پی برد و دوباره همچون دیگر نیروهای سپاهی کشور ، آنرا به روی آستین برای درجه داران بازگرداند.
ربابه مرادوا اشراقی در سال ۱۳۱۲ در اردبیل زاده شد. پدرش قرآن‌خوان بود اما با موسیقی جز مذهبی هم میانه خوشی داشت و بازدار راه پیشرفت فرزندانش نشد و می‌گفت: "خداداده را نباید رد کرد ، باید پروراند ". او آوای خوشی داشت و هشت ساله بود که در تعزیه‌ها نقش زینب را می‌گرفت و خوش می‌خواند . 13 ساله بود که او را وادار کردند در کنسرتی برای سران خودفروخته فرقه دموکرات آذربایجان ترانه بخواند و در همان سال پس از رانده شدن فرقه از سوی آذری ها و گریز آنها از ایران با

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تنها ترجمه مفید در دنیای علم و تحصیل پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان کیمیا سدید دارو 404 بتن و افزودنی های بتن عکس خنده دار | دانلود عکس خفن جالب تصاویر خنده دار